ارسالشده در نوشتههای بابی ژوئن 22, 2010
چندین سال پیش با یکی از دوستان، سفری داشتیم به آلانیا در کشور زیبای ترکیه، به مدت دو هفته، هتل بسیار زیبایی داشتیم ، مسافران هتل، اکثرا خانوادههای آلمانی و اتریشی و سویسی بودن، بسیار هم بهشون خوش مگذشت اما به ما که دو تا جوون بودیم و آلانیای اون زمان هم هنوز به صورت امروز پر از محلهای تفریحی نبود، زیاد خوش نمیگذشت و چونکه سال قبل از اون به سواحل کرتا در یونان رفته بودیم و خیلی خاطرات خوبی از اون مسافرت داشتیم، انتظار داشتیم که در ترکیه هم ماجراهای جالبی برامون اتفاق بیفته که متأسفانه،اصلا از چیزهای که ما دنبالش بودیم در ترکیه خبری نبود!
یک هفته اول رو به شنا کردن و آفتاب گرفتن و خوردن و دیدن شهرهای اطراف گذروندیم، هفته دوم، با وجودی که استانبول خیلی دور بود، تصمیم گرفتیم بریم که اقلاً جاهای دیدنی اونجا رو دیده باشیم!
از رسپشن هتل آدرس هتلی را در استانبول گرفتیم که اونجا علاف نشیم، کارکنان هتل به ما گوشزد کردن که در استانبول حواسمونو جمع کنیم که کلاه سرمون نذارن، مخصوصاً در رابطه با سوار شدن تاکسی و پرداخت صورتحساب در رستورانها! گفتیم خیالتون راحت باشه، ما خودمون ایرانی هستیم و گنجشکو رنگ میزنیم جای قناری مفروشیم!
بعد از سفری ۸-۹ ساعته رسیدیم به استانبول، سوار تاکسی شدیم که ما رو به آدرس هتلی که داشتیم ببره، راننده تاکسی تا اومد راه بندازه، گفتیم دست نگهدار! باید بدونیم چقد میگیری تا هتل، گفت هر چی رو تاکسی متر بیاد، گفتیم نه اونجوری نمیشه، یارو ببو گیر آورده بود میخواست ما رو ببره دور شهر بچرخونه! راننده گفت باشه، ۵۰۰۰ لیره میدین میبرمتوم تا دم در هتل، گفتیم ۲۰۰۰ تا، یارو داغ کرد، بالاخره به ۳۵۰۰ راضی شد و مارو برد!
هتل هم بد نبود اتاقی بهمون دادن در طبقه سوم، رفتیم وسائل رو گذاشتیم و اومدیم پایین که بریم تو شهر.
چون که چند سالی از ایران دور بودیم و اونوقتام هنوز مثل حالا نبود تو کشوری که ما زندگی میکردم، که پر از رستورانهای ایرانی باشه، اولین سوالی که از کارمند هتل کردیم این بود که ایرانیها و رستورانهای ایرانی استانبول کجان! یارو تعجب کرد، گفت دفعه اولتونه اومدین، حالام میخواین برین جاهای ایرانی! گفتیم جاهای دیگر رو هم میریم اما خیلی دلمون تنگ شده واسه هموطنامون!
اتفاقاً خیابونی که اکثر رستورانها و مغازههای ایرانی اونجا بودن، زیاد تا هتلمون فاصله نداشت، قدم زنان رفتیم تا رسیدیم پیش دوستان عزیز هموطن!
خیلی حال کردیم که بعد از چندین سال، جایی بودیم که پر ایرانی و غذای ایرانی و اجناس ایرانی بود.
غذای خوب و مفصلی در یکی از رستورانها خوردیم، میخواستیم برگردیم هتل، تو خیابون اقایی بهمون تبلیغی داد که روش نوشته بود تور افسانهای در کشتی تفریحی با موزیک و رقص ایرانی به همراه غذاهای متنوع ایرانی، شبی رویایی و فراموش نشدنی را با ما بر روی آب سپری کنید! به دوستم گفتم، چه جالب، دیگه لازم نیست که سوال کنیم و بچرخیم، اونی که دنبالش بودیم پیدا کردیم، از مرده پرسیدم، کجا میتونیم بیلیطشو بگیریم گفت که بیلیطاش تقریبا تموم شده اما من ۲-۳ تا دیگه هنوز دارم، اگه بخواین میتونین از من بخرین! پرسیدم چن هست، گفت با شام و نوشابه و بلیط کشتی و موزیک نفری ۵۰ دلار، توقفی هم داریم تو یکی از جزایر اونجام میتونین بخورین و بنوشین، همه چی مجانی! گفتم خیلی عالیه، دو تا بلیط گرفتیم و قرارمونو گذاشتیم برای فردا شب ساعت ۸ دم شرکت میهن تور یا تی بی تی، دقیقا الان یادم نیست، تو خیابون آکسارا!
فردا صبح که از خواب بیدار شدیم میخواستیم دوش بگیریم و ریشمونو بتراشیم، آب نبود، زنگ زدیم رسپسیون، گفت موتور آبمون خرابه! روزها چونکه فشار آب پایینه آب به طبقه شما نمیرسه! شما اگه میخاین دوش بگیرین باید بیاین پایین! دو روزی که اونجا بودیم، صبحها سارق حموممونو میذاشتیم رو دوشمونو و میومدیم طبقه همکف، که بتونیم دست و صورتی به آب بزنیم!
اون روز تمام وقت گشتیم، استانبول بدون شک یکی از قشنگترین شهرهای دنیاست، خیلی جاهای دیدنی داشت، واقعا که لذت بردیم.
شب حدود هفت و نیم رسیدیم جلو شرکت میهن تور، تا ساعت ۸ تقریبا ۴۰-۵۰ نفری جمع شدن، خبری اما از برگزار کنندگان تور نبود، مردم کم کم سر وصداشون بلند شد، ساعت ۹ شده بود و هنوز کسی نیومده بود، همه بیلیتاشون دستشون و منتظر که ببرنشون تو کشتی رویایی!