تلافی

نوشته مهدی امیری سپتامبر ۲۰۱۴  دختر کوچیکم میگه , بابی من خیلی دوست داشتم مامان تورو میدیدم. میگم من خودمم مامامنمو زیاد ندیدم باباجون, خیلی کوچیک بودم که رفت. میگه…

ادامه خواندنتلافی

مریم جون

اصلا  جمعه خوبی نبود, هر کی هم  از صبح, وارد مغازه شده بود, رفته تو بود تو اعصابم! خداخدا میکردم که هر چه زود تر اون روز لعنتی تموم  شه…

ادامه خواندنمریم جون

!ادب مرد به ز دولت اوست

نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹

نمی‌دونم این چه عادت زشتیه که بعضی‌ از ما ایرانیها داریم، بعضی‌ از ماها، اکثرا  جوونتر ها، خیلی‌ که با همدیگه دوست میشن، برای نشون دادن دوستی و صمیمیت خیلی‌ زیاد، به همدیگه فحش خواهر و مادر میدن! یادم میاد چند وقت پیش فرودگاه اورلی پاریس بودیم (بیشتر…)

ادامه خواندن!ادب مرد به ز دولت اوست

!تصادف

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در می 24, 2009 خیلی‌ سال بود میشناختمش، علی‌ رو میگم، هنوزم دلم نمیاد بگم خدا بیامرزتش! یعنی‌ اصلا باورم نمی‌شه که دیگه علی‌ پیش ما…

ادامه خواندن!تصادف

الاغ!

چند روز پیش, با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن  تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم, دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد! خانومم گفت :…

ادامه خواندنالاغ!