مشکل با سوراخ کردن دماغ

دخترم اومده, میبینم یک چیز چسبیده به دماغش !
میگم اون چیه چسبیده رو دماغت؟!
میگه چیزی نچسبیده!
میگم اون که داره برق میزنه رو دماغت !
میگه اون نچسبیده, رفته تو دماغم!


پرسیدم دماغتو سوراخ کردی؟! دیوونه ای؟!کی بهت اجازه داد؟!
میگه, مامی.
گفتم بابام که دیگه چرخ پنجم درشکست , نباید از پدرت اجازه میگرفتی؟!
میگه تو که هر چی ازت بپرسم, میگی برو از مامانت اجازه بگیر!
گفتم ماشالله به تو, زبونتم که درازه, از حالام هر چی از من بخوای, میگم برو از مامانت بگیر!
میگه, این دفعه هزارومه که همینو میگی!
گفتم این دفعه اما واقعا جدیه , ببینیم دیگه کاری کردی بدون اینکه از من اجازه گرفته باشی, هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
حالام برو از جلو چشام, دیگه نمیخوام اون شکل مسخرتو با اون دماغ سوراخت ببینم!
میگه باشه بابی میرم, خیالت راحت باشه . الان میرم تو اون اتاق چونکه باید درس بخونم , راستی, شب سال نو, بچه ها همه جمع میشن خونه کلارا , اجازه دارم منم برم؟
گفتم , چرا از من میپرسی من که دوستای تورو نمیشناسم, برو از مامانت اجازه بگیر! 😲🙄

دیدگاهتان را بنویسید