دوستان, دیروز رفته بودم قدم بزنم, دیگه لازم نیست که بگم کجا , اینو واسه اون یک صدم در صدی میگم که ممکنه تا حالا نشنیده باشن که من کجا میرم هر روز پیاده روی!
شما هاای که تا حالا صد هزار بار شنیدین, گوشاتونو بگیرین , لب دانوب دوستان, دانوب آبی در وین , پایتخت اتریش, اونجا قدم میزنم !
به هر حال عزیزان, داشتم قدم میزدم چشمم به یک کشتی خیلی درب و داغون روی دانوب افتاد که منو یاد سفرمون به جزیزره زیبای همیشه کیش انداخت , مثل اینکه قاطی کردم اون خلیج همیشه فارسه , ولی به هر حال ما از همین خلیج عزیز همیشه فارس هم در همون جزیره همیشه کیش , خاطره خیلی خوبی ندارم, خودم با لباس ها و دوربین و کیف و موبایل, افتادم تو آبهای همیشه فارس, بد پدری از من همیشه بد شانس در اومد که داستانش بماند برای فرصت دیگری که براتون تعریف خواهم کرد.
خلاصه دوستان, وسط تابستون, تو اون جرق آفتاب, چند دقیقه ای , لاشه سوخته این کشتی یونانی رو دیدیم, حرارت ۴۰-۵۰ درجه, آتیش میبارید از آسمون , حالا ما میخوایم برگردیم هتل, مگه تاکسی هست , اونجا یک دونه رستوران و کافه هم نبود , یا ما ندیدیم , یک ساعت و نیم اونجا موندیم , معطل تاکسی, آخرشم, خدا پدر و مادرشونو بیامورزه , یک مینی بوس که توریست ها رو آورده بود, کشتی رو ببینن , مارو برگردوند, پول که ازمون نگرفت هیچی, ۲ تا نوشابه خنک تگری هم بهمون دادن, اجرشون با هرکی خودشون دوست دارن.
اصولا مردمان کیش , بسیار خوب و مهمون نواز و درستکار بودن, حالا اکثرا هم بومی کیش نبودن اما خیلی روی کیش و اسم خوبش, تعصب داشتن !
من ۳-۴ روز بیشتر اونجا نبودم اما اگر که فرصتی باشه, خیلی خیلی دوست دارم که دوباره برم کیش, خیلی دوست داشتنی بود.