ارسالشده در نوشتههای بابی در آگوست 14, 2010
انشاالله !
- Post author:Mehdi Parsnews Amiri
- Post published:
- Post category:پر بیننده ترین نوشته های مهدی امیری مدیر سایت / نوشته های مهدی امیری مدیر سایت
- Post comments:9 دیدگاه
ارسالشده در نوشتههای بابی در آگوست 14, 2010
دوستان این نوشته رو ۲ سال قبل تو همچین روزایی نوشتم که امروز پیداش کردم وتقدیم حضورتون میکنم، انشالله که باز به کسی بر نخوره! 🙄
دوستان این نوشته رو ۲ سال قبل تو همچین روزایی نوشتم که امروز پیداش کردم وتقدیم حضورتون میکنم، انشالله که باز به کسی بر نخوره! 🙄
ادمین خان مطلب قشنگی بود. بعدشم اینکه چرا باید به کسی بر بخوره؟ حرف حق دیگه جواب نداره . توی ایران “انشاله “یعنی اگه خدا بخواد. یعنی حکمه همون 99% و 1% . که معمولا توی ایران، خدا ممکنه نخواد و همون 1% بچربه. یعنی وقتی قراری کنسل میشه یا برنامه ای بهم میریزه یا بی نظمی و آشفتگی پیش میاد . وقتی پرسنل بیمارستان ، فرودگاه، مدرسه ، بقال و قصاب و نانوا و پلیس و رفتگر و حتی بچهء خود آدم به جای یک جواب قطعی و درست و حسابی ، “انشاله” تحویلتون میده دیگه حساب اینو بکنید که ممکنه یکوقتی خدا نخواد و گناهشم گردن کسی نیست! اینه که شما انشاله رو بعنوان بعله حساب نکنید. خلاصه وضعیته ما اینجوریا ست .:-)
ندای عزیز ازمحبت و توجه شما بسیار سپاسگزارم و امیدوارم که همیشه ما رو با نوشتن کامنت های خوب و خوندنیت، مورد لطف قرار دهی.
عبید زاکانی هم لطیفه ای در مورد انشاالله دارد که بسیار خواندنیست:
روزی جحی برای خرید درازگوشی به بازارمی رفت مردی پیش آمدش و پرسید:کجا می روی؟گفت:به بازار می روم که درازگوشی بخرم.
گفتش :بگوی انشاء الله گفت:چه جای انشاء الله باشد که خر در بازار و زر در کیسه ی من است.چون به بازار در آمد مایه اش را بزدند و چون بازگشت همان مرد به او برخورد و پرسیدش از کجا می آیی؟ گفت انشاء الله از بازار،انشاء الله زرم را بدزدیدند،انشاء الله خری نخریدم و زیان دیده و تهی دست به خانه باز می گردم انشاءالله
ندای عزیز ازمحبت و توجه شما بسیار سپاسگزارم و امیدوارم که همیشه ما رو با نوشتن کامنت های خوب و خوندنیت، مورد لطف قرار دهی.
عبید زاکانی هم لطیفه ای در مورد انشاالله دارد که بسیار خواندنیست:
روزی جحی برای خرید درازگوشی به بازارمی رفت مردی پیش آمدش و پرسید:کجا می روی؟گفت:به بازار می روم که درازگوشی بخرم.
گفتش :بگوی انشاء الله گفت:چه جای انشاء الله باشد که خر در بازار و زر در کیسه ی من است.چون به بازار در آمد مایه اش را بزدند و چون بازگشت همان مرد به او برخورد و پرسیدش از کجا می آیی؟ گفت انشاء الله از بازار،انشاء الله زرم را بدزدیدند،انشاء الله خری نخریدم و زیان دیده و تهی دست به خانه باز می گردم انشاءالله
ادمین جان اولا که خواهش می کنم . دوم اینکه طفلک یارو انشاله انشاله پدرش دراومد دیگه :-)))
خیلی خوب بود این نوشته تون. ایشالا بازم از اینا پیدا کنید برامون!
بهنام جان انشاالله! 😆
تشکر میکنم از لطفت.
بهنام جان انشاالله! 😆
تشکر میکنم از لطفت.