چند وقت پیش با برادرم که رل یک آدم فهمیده و دانشمند رو بازی میکنه! صحبتی داشتیم
ایشون فرمودند که یکی از نویسندگان خیلی معروف ( اینقدر معروف بود که هرچی زور زد، اسمش یادش نیومد!) در کتابش نوشته که ما آدمها در زندگیمون همیشه در حال نقش بازی کردن هستیم!
اخوی بزرگوار ادامه داد که مثلا ، یک پدر خوب، پدر خوبی در واقع نیست، فقط نقش پدر خوب رو بازی میکنه!
مادرهایی که اینقدر فداکار هستن و بهشت حتی زیر پاشونه، فقط در حال رل بازی کردن هستن، یعنی که فقط نقش یک مادر خوب رو بازی میکنن!
خیلی برام جالب بود، و تا حد زیادی هم قابل قبول!
شما خودتون فکر کنین، منباب مثال میرین خونه خواهرتون، بچه هاش، پدرتونو در میارن، شمام واقعا کفری هستین اما چونکه دایی خوبی هستین، جای اینکه دوتا بزنین تو گوششون، میگیرین بغلتون و نوازششون میکنین! حتی خودتون هم نمیدونین که دارین رل یک دایی خوب رو بازی میکنین!
میرین خونه، همسر مهربان، خونتونو تو شیشه میکنه اما شما جیک نمیزنین، در واقع باید کلشو بکنین اما لبخند میزنین و میگین باشه هرجور که تو دوست داشته باشی عزیزم! چونکه دارین نقش یک همسر مهربون رو بازی میکنین!
حتی میگفت اینایی که اینقدر خیر هستن و این همه به هم نوعاشون کمک میکنن، در اصل از منو شمام بدترن اما اونا داران رل آدمای خوب رو بازی میکنن!
گفتم یعنی میخوای بگی که خود تو که برادر بزرگتر من هستی و اینهمه سال غصه منو خوردی، هیچوقت در هیچ موقعیتی کوتاهی نکردی، همیشه از حق خودت گذشتی، روزی که تو بیمارستان عمل داشتم، پشت در اتاق عمل، ۴ ساعت بالا و پایین میرفتی و اشک میریختی، بعدشم روزی ۳-۴ بار میومدی دیدنم، همه جور از خود گذشتگی کردی، اینا همه تئاتر بود؟!!
گفت من خودم خودمم حالیم نبوده اما مثل اینکه همش کشک بوده!
گفتم تو با این تئوری روابط آدمها رو عوضی میکنی!
گفت من که نه، اون نویسنده معروف که اینا رو نوشته!
گفتم منو بگو که چقدر مدیون تو بودم تا حالا تو زندگیم، نمیدونستم که تو هم یکی هستی مثل مارلون براندو و آنتونی کوئین!
گفت چوبکاری داری میکنی، به خوبی اونا که نه، اما از بهروز وثوقی. خداییش چیزی کم ندارم!
گفتم تو کاری کردی که دیگه از حالا هرکی هر کاری واسم بکنه، خیال میکنم داره رل بازی میکنه!
گفت همینه که هست، فقط دعا کن که تو همیشه با اونایی سر و کار داشته باشی که رل آدمای خوب رو بازی میکنن چونکه خیلیها هم هستن که آدمای بدی هم نیستن اما با نقشایی که تو زندگیشون بازی میکنن میتونن پدرتو در بیارن!
برادر عزیز ادامه داد: من هم فقط واسه این اینارو بهت گفتم که تو هم سعی کنی، حالا که داری مثل همه رل بازی میکنی، اقلا رلهای مثبتو بازی کنی، شبا مثلا، وقتی که از کارت برمیگردی خونه، جای این رلی که الان داری بازی میکنی! یک چند وقتی هم رل پدری دلسوز و شوهری خوشبخت و مهربون رو بازی کنی!
گفتم والا اونو نمیتونم بهت قول بدم چونکه من نقش فعلیم بد جوری رفته تو جلدم، اینقدر با این نقشم اخت شدم که انگار نه انگار که دارم رل بازی میکنم! با همه این حرفا خیلی ازت تشکر میکنم که این حقایق رو امروز واسم روشن کردی، چونکه من تا حالا همیشه از اینکه اینقدر اسکلم ناراحت بودم، تازه فهمیدم که نه بابا، من مرد بسیار فرهیخته و دانشمندی هستم، فقط دارم نقش اوسکلا رو بازی میکنم!…
This website uses cookies so that we can provide you with the best user experience possible. Cookie information is stored in your browser and performs functions such as recognising you when you return to our website and helping our team to understand which sections of the website you find most interesting and useful.
Strictly Necessary Cookies
Strictly Necessary Cookie should be enabled at all times so that we can save your preferences for cookie settings.
If you disable this cookie, we will not be able to save your preferences. This means that every time you visit this website you will need to enable or disable cookies again.
ghashang bud, manam alaan darm rol yek khanandeh khub v mehrabun ro bazi mikonam!
🙂
من نمیدونم چرا امروز که یکشنبست و خونم از صبح رفتم تو نقش پدر و همسری که با صد من عسل هم نمیشه خوردش! خدا امروزو بخیر کنه!:roll:
حالام تا تلویزونو رو کلم نشکوندن، بهتره از پشت این کامپیوتر بلند شم، چونکه عیال فکر کنم امروز رفتن تو نقش گلادیاتور! 🙁