دیروز خانوم یکی از دوستان زنگ زد و گفت که شوهرش مریضه و حالشم خیلی گرفتس، ازم خواهش کرد اگه میتونم سری بهشون بزنم و یکخورده سر به سرش بذارم، حالش بهتر شه، نگران شدم، پرسیدم چی شده، گفت چیز مهمی نیست، دلواپس نباش، داستانش اما مفصله ، وقتی اومدی برات تعریف میکنم!
من خداییش، خیلی نگران شدم، گفتم نکنه از بستگانش کسی فوت کرده یا اینکه تصادفی چیزی کرده، شایدم رفته دکتر، چیزی میزی پیدا کردن! فورا لباس پوشیدم و پریدم تو ماشین به سمت خونه اونا!
وقتی که رسیدم خونشون، خانومش تا قیافه منو دید، فهمید که خیلی نگران شدم، گفت چرا اینقد قیافت تو همه، گفتم بگو چش شده، گفت بابا نترس، هیچی نیست، این آقا پسر چند روزی بود که استخون بینیش درد میکرد تا دیروز که یکدفعه بینیش ورم کرد، تو هم که دوست عزیزتو میشناسی، تنها جاییش که ماشالله بزرگه بینیشه، الان دماغش شده ۲ برابر! گفتم کتک موتک خرده گفت نه، نمیدونم چرا تا یکی دماغش ورم میکنه، همه میگن کتک خرده؟ تو بیمارستان هم اولین سوالی که کردن، همین بود! گفتم مگه بیمارستان هم بودین؟ گفت آره بابا دیروز تمام روز اونجا بودیم، از این بخش به اون بخش، ازمایش خون، ادرار، عکسبرداری، خلاصه تمام روز اونجا علاف بودیم تا بالاخره فهمیدن جریان چیه! گفتم خوب؟ گفت آره، بعد از ۲۰ تا ازمایش فهمیدن که ورم بینیش مال حساسیته، گفتم به چی حساسیت داره، به تو که انشا الله حساس نشده، مجبور شه از دستت راحت شه؟ گفت اونجوری اگه بود که خوشحال بود! گفتم اگه میشه خواهشا برو سر اصل جریان و اینقد این وسط مزه ننداز! گفت ببین کی داره به کی میگه! گفت، ایشون الان یکی ۲ هفتس که شروع کرده به قلیون کشیدن، تو بیمارستان فهمیدن که شازده به تبنباکوی قلیون حساسیت داره، بخاطر اون اسانسی که بهش اضافه میکنن، گفتم تنباکو؟ قلیون؟ اسانس؟ اینا دیگه چیه؟ گفت آره، تازگیها واسه قلیون کش ها، تنباکوهای جدیدی تولید میکنن، با طعمهای مختلف، سیب، هلو، انگور، عسل، قهوه…..خلاصه هر چیزی که فکرشو بکنی! شوهر بندم به اینجور تنباکوها حساسیت پیدا کرده، قلیون کشیدن، اقارو به این روز انداخته، دکتر گفته، دیگه حق نداره، لب به این اشغالها بزنه، اونم از دیروز تا حالا عزا گرفته، چونکه اجازه نداره، قلیون بکشه، در همین موقع دوست من که شوهر خانوم باشه، وارد شد،دو تا دستاشو گرفته بود جلو صورتش، گفتم چی شده بابا، ما که از ترس زهره ترک شدیم! تو هم که ماشالا از من سالمتری، گفت صب کن تا ببینیش بعدا بهت میگم، گفتم خوب حالا دستاتو از جلو صورتت وردار ببینم چی شده ، گفت بی خیال بابا تو هم الان ببینی، شروع میکنی به مسخره کردن و خندیدن، گفتم نه بابا، بچه شدی؟ چه مسخرگی، چه خندهیی، من نفهمیدم از نگرانی چه جوری تا اینجا رانندگی کردم، کی حال خنده وشوخی داره؟ تو هم دلت خوشه ها! گفتم هر چیزی حدی داره، قلیون و سیگار کشیدن هم حد داره، وقتی میبینی، برات ضرر داره، دیگه چرا نمیزاریش کنار؟ بندازش دور اشغال بو گندورو، گفت من که نمیدونستم ناراحتیم از تنباکوه، دیروز تازه فهمیدم، حالا باید بگم از ایران واسم تنباکوی کاشان بفرستن اونا اسانس نداره! گفتم واقعا که هر چی سرت بیاد حقته، آخه مرد مومن، مگه قلیون، آبه؟ غذاس؟ اکسیژنه؟ آخه حماقت هم حدی داره، آدم اینقد بی اراده؟ حالا دستاتو وردار ببینم چی شده، دستاشو که از رو صورتش ورداشت، باور کردنی نبود، دماغ به این بزرگی حتی تو فیلمهای کمدی هم ندیده بودم، چشاشو بزور میشد دید! قیافش واقعا خنده دار شده بود، نتوانستم جلو خندمو بگیرم، گفت نگفتم، تو جنبه نداری، مریضی هم خنده داره؟ گفتم نه والا من به تو نخندیدم، این ورم دماغ تو منو یاد یک جریانی انداخت، خانومش پرسید چه داستانی هست که اینقد خنده داره؟ گفتم، یارو دهاتیه رو زنبور اونجاشو نیش زده، خیلی ورم داشته و درد میکرده، زنش دعا میکرده، خدایا، دردشو کم کن، بادشو زیاد! خانومش گفت والا ما از این شانسا نداریم وقتی هم یک جای شوهرمون میخواد ورم کنه، دماغش بزرگ میشه! گفتم، هر مشکلی یک راه حلی داره، شما به شوهر عزیزت بگو که از حالا جای اینکه قلیون رو با دهنش بکشه، با ماتحتش بکشه اونوقت دماغش همونجوری که هست میمونه و ورم میزنه درست به همونجایی که شما میخواین و مشکل دوتاییتون برطرف میشه هم اون دیگه لازم نیست سفارش تنباکو به ایران بده و هم شما به نوایی رسیدی!
ادمین خان مطلب بسیار جالب و آموزنده ای بود هه هه
اما این پیشنهادی که به این بابا دادید من فکر کنم اگر جدی می گرفت الان میشد جوکه مرحوم سیدکریم هه هه
معتاده رو میبرن دار میزنن بعد میبینند اصلا نمی میره . هی پزشک میره معاینه ش میکنه میبینه زنده ست . با تعجب ازش میپرسه آقا شما چرا نمی میری؟؟؟ تو چرا خفه نمیشی؟؟
دیگه بقیه شو فک کنم خودتون شنیدید :-)))
This website uses cookies so that we can provide you with the best user experience possible. Cookie information is stored in your browser and performs functions such as recognising you when you return to our website and helping our team to understand which sections of the website you find most interesting and useful.
Strictly Necessary Cookies
Strictly Necessary Cookie should be enabled at all times so that we can save your preferences for cookie settings.
If you disable this cookie, we will not be able to save your preferences. This means that every time you visit this website you will need to enable or disable cookies again.
ادمین خان مطلب بسیار جالب و آموزنده ای بود هه هه
اما این پیشنهادی که به این بابا دادید من فکر کنم اگر جدی می گرفت الان میشد جوکه مرحوم سیدکریم هه هه
معتاده رو میبرن دار میزنن بعد میبینند اصلا نمی میره . هی پزشک میره معاینه ش میکنه میبینه زنده ست . با تعجب ازش میپرسه آقا شما چرا نمی میری؟؟؟ تو چرا خفه نمیشی؟؟
دیگه بقیه شو فک کنم خودتون شنیدید :-)))
ندا جون، باور کن که بقیه این جوک رو نمیدونم!
ندا جون، باور کن که بقیه این جوک رو نمیدونم!
ادمین جان هیچی دیگه… معتاده با اون لهجه بانمکش (سیدکریم اداشو خوب در میاورد) میگه : دکترر من اژ پایین نفش میکشم شما داری گردن منو فشار میدی؟؟
ببخشید دیگه خودتون بقیه شو خواستید که بگم.