امروز صبح سر ریش زدن جلو آینه یاد پدر خدابیامرزمون و کلا یاد روابطه خانوادگی در سالهای نه چندان دور افتاده بودم، قدیما پدارا واسه خودشون ابهتی داشتن، وقتی وارد خونه میشدن همه خودشونو جمو جور میکردن، از بچههای قدو نیمقد گرفته تا خود مادر که میشه گفت همه کاره خونه بود! (بیشتر…)
هشت نه سال پیش بود تقریبا، هنوز ازدواج نکرده بودم، رفته بودیم ایران خونه یکی از اقوام خیلی نزدک، خانومش گفت دیگه تا کی میخوای همینجوری بچرخی واسه خودت؟ نه زنی نه بچهای نه خانوادهای، بست نشد هنوز؟
گفتم راستش حرا اما باید کیس مناسبی رو پیدا کنم، تا منم مثل شماها شروع کنم به خوشبخت شدن!
گفت، خوشبختی تورو پیدا نمیکنه، تو باید خوشبختی رو پیدا کنی! من اگه جای خواهرای تو بودم، همین چند روزه واست یک خانم خوب و خانهدار، پیدا میکردم و تو رو از این بلا تکلیفی نجات میدم! (بیشتر…)
This website uses cookies so that we can provide you with the best user experience possible. Cookie information is stored in your browser and performs functions such as recognising you when you return to our website and helping our team to understand which sections of the website you find most interesting and useful.
Strictly Necessary Cookies
Strictly Necessary Cookie should be enabled at all times so that we can save your preferences for cookie settings.
If you disable this cookie, we will not be able to save your preferences. This means that every time you visit this website you will need to enable or disable cookies again.