الاغ!
چند روز پیش, با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم, دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد! خانومم گفت :…
چند روز پیش, با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم, دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد! خانومم گفت :…
نوشته Mehdi Amiri مهدی امیری در 18, 2010
چند روز پیش بود، اومدم سر صبحی در مغازه رو باز کنم، دیدم آقایی پرسید مغازتون بازه، گفتم همین الان، چند لحظه صبر کنین.
اومد تو، پرسیدم میتونم کمکتون کنم؟
گفت، میتونین ۲ یورو بهم بدین؟
گفتم واسه چی؟
گفت میخوام شراب بخرم !
ارسالشده در نوشتههای بابی ژوئن 22, 2010
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 18, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 12, 2009 واقعا که بعضیها چه رویی داران، نشسته بودم تو مغازه، دیدم تلفن زنگ زد، دوستم بود، گفت، نهار هستی؟ گفتم تنها کاری…