برتری مردان نسبت به زنان در برابر مشکلات! +۱۶

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در می 18, 2009

عجب داستانی‌، تازه دیروز کشفش کردم! چرا من با اینهمه فهم و شعورم تا حالا متوجه این حقیقت زندگی‌ نشده بودم برای خود من هم یک معماس!

دیروز، رفتم ماشینمو وردارم برم پیش دوستان مهمونی‌ دیدم چشمتون روز بد نبینه یک بی‌ پدرو مادر فلان فلان شده‌یی، زده سمت راست ماشینو داغون کرده و زده به چاک! (بیشتر…)

ادامه خواندنبرتری مردان نسبت به زنان در برابر مشکلات! +۱۶

زرشک پلو با کوبیده اضافه!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در می 12, 2009 واقعا که بعضی‌‌ها چه رویی داران، نشسته بودم تو مغازه، دیدم تلفن زنگ زد، دوستم بود، گفت، نهار هستی‌؟ گفتم تنها کاری…

ادامه خواندنزرشک پلو با کوبیده اضافه!

روزگار غریبیس!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در می 1, 2009

دیروز،  ۲ تا  خانوم جوان و  بسیار زیبا وارد  مغازه شدن، دست تو دست! با خودم  گفتم حالا نمی‌شد موقع وارد شدن دست همدیگرو ول کنین بی‌ انصافا،  ۲ تا دختر خوشگلم که پیدا می‌شن، اونام وضعشون خرابه! شورشو درواوردن این اروپایی هام دیگه! لباسا اسپورتی، عینک‌های آفتابی قشنگ، موها بلوند، اندام…. بر شیطان لعنت، استغفرالله! (بیشتر…)

ادامه خواندنروزگار غریبیس!

چیز!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در آوریل 24, 2009

نمی‌دونم این چه عادتیه که بعضیها‌ دارن و  به جای هر کلمه، میگن چیز، مثل، آقای چیز، چیز من، برنامه چیز، کتاب چیز………
تو مغازه نشسته بودم که دیدم در باز شد و آقائی ایرانی‌ ، نسبتا جوون اومد تو، پرسید آقای ….  شما هستین؟ گفتم بله، اسم شریف جناب عالی‌؟ گفت منو آقا حمید راهنمایی کرده که خدمت شما برسم، گفتم خدمت از ماست، امر بفرمایین، اومد به حساب با احترام صحبت کنه، قاطی کرد،
معلوم بود از اون جوونایی هست که اصلا این تعارف ماروف‌های ایرانی رو بلد نیست، ولی‌ دوست هم داره که کم نیاره، گفت غرض از مزاحمت، من حقیقتش… یک خورده فکر کرد و ادامه داد، چیزم چیز شده!
(بیشتر…)

ادامه خواندنچیز!

اندر خواص قلیون!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در آوریل 20, 2009

دیروز خانوم یکی‌ از دوستان زنگ زد و گفت که شوهرش مریضه و حالشم خیلی‌ گرفتس، از‌م خواهش کرد اگه می‌تونم سری بهشون بزنم و یکخورده سر به سرش بذارم، حالش بهتر شه، نگران شدم، پرسیدم چی‌ شده، گفت چیز مهمی‌ نیست، دلواپس نباش، داستانش اما مفصله ، وقتی‌ اومدی برات تعریف می‌کنم!
من خداییش، خیلی‌ نگران شدم، گفتم نکنه از بستگانش کسی‌ فوت کرده یا اینکه تصادفی‌ چیزی کرده، شایدم رفته دکتر، چیزی میزی پیدا کردن! فورا لباس پوشیدم و پریدم تو ماشین به سمت خونه اونا! (بیشتر…)

ادامه خواندناندر خواص قلیون!