اصلا جمعه خوبی نبود, هر کی هم از صبح, وارد مغازه شده بود, رفته تو بود تو اعصابم! خداخدا میکردم…
نوشته مهدی امیری ۲۳ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۲ آوریل ۲۰۰۹ زمانی که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما…
می 19, 2009 نوشته مهدی امیری معمولا من خاطراتمو با یادش بخیر شروع میکنم اما ایندفعه خدائیش نمیدونم بگم یادش…
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 24, 2009 خیلی سال بود میشناختمش، علی رو میگم، هنوزم دلم نمیاد بگم خدا…
چند روز پیش, با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم,…