دوستان سالها پیش که بعد از مدت ها، رفته بودم ایران، وقتی میرفتم چیزی بخرم، همراهان میگفتن که تو فورا …
ارسالشده در نوشتههای بابی در آگوست 14, 2010 مردم تو هیچ جای دنیا دست از خرافات ورنمیدارن! اینجام مردم کم…
دیروز با دخترم تلفنی حرف میزدم، پرسید بابی جن هست؟ میگم جن چیه بابا؟ میگه جن دیگه بچه ها اینجا…
نوشته مهدی امیری در آگوست 6, 2010 چقدر من این تعارفات ایرانی رو دوست دارم، ۳ روز پیش تو مغازه…
نوشته مهدی امیری در 24 آوریل, 2010 بعد از ماهها امروز تو این شهری که ما زندگی میکنیم، آفتاب شده…
نوشته مهدی امیری ۲۳ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۲ آوریل ۲۰۰۹ زمانی که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما…
دوستان حال و احوال کردن هم با این خارجیها درد سره بخدا! دیروز دیدم یکی از مشتری های اتریشی اومد…
می 19, 2009 نوشته مهدی امیری معمولا من خاطراتمو با یادش بخیر شروع میکنم اما ایندفعه خدائیش نمیدونم بگم یادش…
ارسالشده در بهترین نوشتههای بابی در آگوست 3, 2009 زنگ زدم به خانومم، گفتم بریم؟ پرسید کجا؟ گفتم چیکار داری…
ارسالشده در نوشتههای بابی جولای 4, 2010 ۵-۴ سال پیش جاتون خالی مسافرتی داشتیم به جزایر قناری، به شهری…