مردان حامله!

ارسال‌شده در  نوشته‌های بابی!در ژانویه 11, 2009

دخترم پرسید، بابا مگه مردام حامله میشن؟
گفتم نه بابا جون، تو حتما اون خبرو تو رادیو تلویزیون شنیدی که میگفت یک مرد حامله شده، اما اون مرد نبوده، زن بوده ، تغیر جنسیت داده، وگرنه عزیزم مرد که حامله نمی‌شه!

گفت بابا تغیر جنسیت دیگه چیه؟ ( با خودم گفتم عجب گیری افتادیم با این بچه) گفتم عزیزم بعضی‌ زنا دوست داران مرد باشن بعضی‌ مردام زن، می‌رن عملشون می‌کنن، اونوقت مرد می‌شه زن، زن هم می‌شه مرد!
گفت بابا، منم می‌تونم مرد شم؟
گفتم بابا جون تو واسه چی‌ میخوای مرد بشی‌، الان دختر به این خوشگلی‌ هستی‌ ماشالله، بعدشم میشی‌ یک خانم خوشگلو شیک و پیک، حالا اگه مرد بودی میشدی یک سیبیل کلفت بد عنق مثل بابات، قیافتم میشد درست عین من!
یه نگا به صورتم کرد، یخورده  فکر کرد و  گفت نه بابا، دیگه نمیخوام مرد باشم! گفتم خوب خدارو شکر، ایندفم مثل اینکه یه جورایی بخیر گذشت.
گفت بابا اما من خبر حاملگی مردارو تو رادیو تلویزیون نشنیده بودم!
گفتم پس کی‌ بهت همچین حرفی‌ رو گفت دخترم؟
گفت ۲-۳ روز پیش که رفته بودیم خونهٔ عمو اینا ، شما‌ها داشتین با هم حرف میزدین، عمو گفت میخوام برم دو ۳ تا زن صیغه کنم، خانومش گفت، تو زیر همین یکیش زاییدی، اگه مردا حامله نمیشن، پس چه جوری عمو بچه زاییده؟
گفتم بابا، خانومش حرف زشتی زده، منظورش این بوده که صیغه کردن کار سختیه مثل بچه به دنیا آوردن!
گفت بابا، صیغه دیگه چیه؟
گفتم عزیز دلم بعضی‌ وقتا متاسفانه تو بعضی‌ جاهای دنیا جنگی اتفاق میوفته و خیلی‌ آدما از بین میرن، تو جنگ مردای زیادی کشته میشن، بخاطر اینکه زناشون بی‌ شوهر نمونن بعضی‌ مردا می‌رن بهشون کمک می‌کنن و اونارو صیغه می‌کنن یعنی‌ تا وقتی‌ که تنهان و وضعشون خوب نیست، این مردا میشن شوهرشون که بدون سرپرست نمونن! ( خانومم که داشت این مکالمه رو گوش میداد، صداش در اومد، گفت آره جون خودت، طفلی اقایون چقد هم که فداکارن، این هوسرونای بی‌ وجدان!
گفتم، منم میدونم که صیغه یه چیز دیگس ، حالا میخوای واسه بچه شرح بدم که صیغه، یعنی‌ خانوم بازی شرعی ارزون و مناسب؟!!)
دخترم گفت بابا جون، الان هم که تو بعضی‌ جاها جنگه، تو نمیخوای بری به خانوما کمک کنی‌؟
گفتم متاسفانه بابا جون، همونطوری که شب و روز داریم تو رادیو تلویزیون می‌بینم و میشنویم الان هم جنگ تو کشورایی مثل پاکستان، افغانستان، بنگلادش، عراق، فلسطین… هست اما من زیاد به زنای بنگلادشی وو افغانی و پاکستانی دلم نمیاد کمک کنم، منتظرم تو سوئد، دانمارک و فنلاند و اینجور کشورا جنگ بشه اونوقت جونم رو هم میدم واسه کمک کردن!

 

نیازمندیهای ایرانیان در اتریش

 نیازمندیهای ایرانیان در آلمان

 

برای اطلاعات در باره رستوران‌های وین، اینجا را کلیک کنید!

برای اطلاعات در باره رستوران‌های آلمان، اینجارا کلیک کنید!

برای اطلاعات در باره رستوران‌های انگلیس، اینجارا کلیک کنید!

برای اطلاعات در باره رستوران‌های فرانسه، اینجارا کلیک کنید!

برای اطلاعات در باره رستوران‌های سوئد، اینجارا کلیک کنید!

برای اطلاعات در باره رستوران‌های هلند، اینجارا کلیک کنید

 

این پست دارای 18 نظر است

  1. سلام بابی
    منو هم بی خبر نذار . تنها تنها نری . مگه نشنیدی که میگن اجر کار نیک تو جمعه ( چی گفتم )( منظور تو گروهه )

  2. حامد جان من میدونم که تو هم مثل من همیشه در انجام کار های خیر پیشقدم میشی!
    به قول استاد، عبادت به جز خدمت خلق نیست! مام که زندگیمونو وقف مردم کردیم، مخصوصا وقتی که مردمش، سوئدی و دانمارکی و نروژی باشن! 😆

  3. ادمین گرامی یکی از دوستام ، عکس اون آقای حامله رو از لحظه ای که حاج آقا پا به 8 ماهگی گذاشتنه بودن تا لحظه زایمان و حاضر شدن همسر قلدر ایشون بالا سرش , برام فرستاده بود و کلی هم توضیح و تعریف تمجید از این مرد زائو کرده بود. اشک توی چشمای آقا جمع شده بود و از ریش و سیبیلش فرو می چکید، زن گردن کلفتش هم بالا سرش بود. مرده واسه زایمانهای بعدی اعلام آمادگی کرده بود . و گفته بود شیرین ترین دوران زندگیش همین دوره حاملگیش بوده .منم دو دستی زدم توی سر خودم که با این وضعی که پیش میره من بی پول، نه خونه دارم نه ماشین ، چجوری روم میشه برم خواستگاری پسرای این دور زمونه. نکنه شوهر آیندم بچه ش نشه ( به قول مادربزرگم) . نکنه از پس حاملگی بر نیاد . نکنه دختر زا باشه . نکنه فوفولی باشه و زیر بار شیردادن به بچم نره. خلاصه فکرم بدجور مشغول شده.

  4. ندا جان، تو ماشالله یک پا نویسنده ای ها، نمیخوای چند تا مطلب واسه پارس نیوز بنویسی، منو هم از تنهایی در بیاری؟! والا به خدا دستم بد جوری از بابت مطلب جدید خالیه! اینجوری که من کامنت های تورو میخونم ، حتما میتونی مطالب بسیار قشنگی بنویسی!
    به قول انگلیسی ها، SENSE OF HUMOUR خیلی خوبی داری و همه مطالبت خوندنیه!

  5. سلام. ممکنه رودخانه راین یه روز بخشکه اما شما مطلب کم نمیارید 100% تضمین. شما به من لطف دارید. نه، من نویسنده خوبی نیستم، به قول انگلیسی ها و شما sense of humor هم ندارم . اتفاقا حرفام همیشه تلخه مثه زهر. میگن خنده دار ترین مطالب، همیشه از تلخترین وقایع زندگی نشات گرفتن.
    من راستش سر کار که هستم مطالب وب سایت خوبتون رو مطالعه میکنم و واقعا از این لحاظ به روسای نازنینم بسیار بسیار مدیونم. وبگردی های منم اینجور شروع شد که 4-5 سال تموم واسه این شرکت مثل الاغ (توهین به الاغ نباشه چون الاغ حیوان بسیار باهوش و زیباییه) کار کردم . اونقدر صداقت و شرافت و از خودگذشتگی بخرج دادم دیدم ای بابا ، رئیس روسا همش غر میزنند. و یکیشون این اواخر به من میگفت من در تمام عمرم به اندازه این 5-6 سال همکاری های با شما اینقدر زجر نکشیدم. اولش بهم برخورد بعدش نشستم فکر کردم که اشکال کار کجاست. دیدم ای دل غافل این بنده خدا راست میگه، من اصلا اهداف شرکت رو دنبال نمی کنم ها. من نه تنها سرمایه شرکت رو به هدر میدم بلکه به کل ملت ایران دارم خیانت میکنم. از فرداش 5 دقیقه دیرتر اومدم شرکت، با اجازتون 30 دقیقه صبحانه خوردم. تلفنهای شخصیمو زدم. یه پرونده هم روی میزم باز کردم بصورت دکوری ، ساعت 10 چای ، ساعت 11 چای ، ساعت 12 چایی . بعدش ناهار ..بعدشم اومدم وب سایت شما و فیس بوک و … رو چک کردم . خلاصه به ساعت پایانی کار که نزدیک شدم مدارک رو ریختم روی میز و نشستم به انجام کار. باورتون نمیشه الان هم اعصابم راحته ، هم روسا ازم راضیند. هم وجدانم در عذاب نیست. هر وقت رئیسم رو میبینم همش توی دلم بهش میگم نامرد آخه چرا زودتر نگفتی. چرا چرا.

  6. ندا جان من بخاطر کارم و چونکه هر روز با ۴۰-۵۰ نفر آدم مختلف سر و کار دارم , اتفاقات زیادی در طول روز برام میوفته ، همیشم که پشت کامپیوتر نشستم ،بهمین خاطر هم موضو زیاد دارم و هم وقت زیاد برای نوشتن! اما مطالب هم باید تا حدی جالب باشه و چیزایی هم باشه که وقتی مینویسی به کسی بر نخوره، مام که مجبوریم که استه بریم آستم بیایم که یک وقت خدای نکرده گربه شاخمون نزنه! اگر که این محدودیت ها رو نداشتم هم بیشتر میتونستم بنویسم و هم مطالبی که مینوشتم جالب تر میشدن اما خوب همینجوریشم راضی هستم، بلاخره این سایت موجب شده که با دوستان خوب بسیار زیادی در تمام دنیا آشنا بشیم و بعضی وقتام کمکی از نظر اطلاع رسانی به هموطنان بکنیم، شمام ندا جان، معلومه که اگر بخوای میتونی مطالب بسیار جالبی بنویسی ، از همون چند جمله ای که در کامنت هات میشه دید، معلومه که صحبت های زیادی برای گفتن داری، ما که به هر حال از آشنایی با تو خیلی خوشحالیم و اگر که مسبب آشنایی ما با شما رییست بوده از قول من از ایشون تشکر کن ، امیدواریم که بتونیم از طریق این سایت بیشتر با هم در تماس باشیم و بیشتر به درد دل های همدیگه گوش بدیم، برای شما و همچنین تمام دوستانی که به پارس نیوز سر میزنن آرزوی بهترین ها رو دارم!

  7. ادمین عزیز. بله حق با شماست . حرف زیاده . حرفای نگفته و به قول معروف حرفایی برای نگفتن. چی بگم. آره خب وقتی قراره برای یک عده زیادی که خیلی هاشون ناشناس هستند و در واقع نامرئی هستن مطلب نوشت ، باید مراقب بود. نه اینکه آدم محافظه کار بشه ولی باید همه زوایاشو هم در نظر بگیره. آدمهایی که ما اونها رو نمیبینیم ولی اونها ما رو می بینن. خب سخته. من راستش نمیدونم چی بگم . هر وقت باید چیزی بگم، حرفم نمیات و هروقتم نباید بگم، متاسفانه حرفها همینجوری ردیف میشن. در مورد مطالب منم زیاد جدیشون نگیرین . البته میدونم جدی نمیگیرید . خیلیاش درسته بعضی هاش هم نه. اگه مطالبم ارزش خوندن داشته باشه چشم . من براتون میفرستم شاید به قول یکی از دوستام یک جفت گوش مفت پیدا بشه که بشنوه. موفق باشید و همینجوری ادامه بدید 🙂

  8. ممنونم ندا جان، ما منتظر مطالب خوندنی شما هستیم، شما و هر دوست دیگری که مطلب جالبی داشته باشه که البته نوشته خودش باشه، میتونه برای سایت پارس نیوز بفرسته و ما با اسم خود نویسنده و یا هر اسم که نویسنده بخواد در این سایت منتشر میکنیم.
    البته دوستانی که بتونن بیشتر با پارس نیوز همکاری کنن، بعد از چند تا نوشته با عنوان نویسنده ثبت نام میشن و میتونن نوشته های خودشون و کامنت هایی که در نوشته های اونها داده میشه،تصحیح و یا حذف کنن و به عبارتی، کنترل کامل روی نوشته هاشون خواهند داشت!
    این کار رو بکنین هم کمکی به من کردن و هم دوستان دیگر رو خوشحال کردین چونکه فکر کنم دیگه کم کم داره حالشون از نوشته های من بهم میخوره! 🙁
    یکی از دوستان میگفت، من کافیه فقط یک جمله از هر مطلبی رو که بخونم و بگم که نویسندش تویی یا کس دیگر! 🙄

  9. کی حالش از مطالب شما بهم خورده؟! اگه اینجوریه ، معنیش اینه که مطالب بسیار جالب تری سراغ داره پس چه بهتر که اینجا با بقیه به اشتراک بذاره تا ما هم لذت ببریم! جدی میگم. راستی من در فیس بوک هم این وب سایت رو اد کردم ولی دیدم کسی زیاد ازش استقبال نکرده. چرا روی اون کمی بیشتر مانوور نمیدید؟ هرچند من اینجا و سر و شکلش رو بیشتر از محیط Face book’ تون دوست دارم. دلیلشم اینه که اونجا کمی خام بنظر میرسه . باید به سر و شکلش برسید. البته اگه براتون مهمه.:-)

  10. والا من ندا جون زیاد بلد نیستم با فیس بوک کار کنم، زیاد هم راستش فیس بوکی نیستم، صحبت های فیس بوک هم بیشتر به دارد دختر های ۱۳-۱۴ ساله میخوره که عکس قلب بندازن و ۴۰-۵۰ نفر هم لایک کنن اونام دلشون خوش باشه ! یام اینکه چند تا چرت و پرت بنویسن زیرشم بنیویسان، کوروش کبیر یا دکتر علی شریعتی، دوستانشونم بزنن روی دگمه های لایک!

  11. هاها اینا رو در مورد FB واقعا خوب اومدید :-)) نه منم راستش چند نفری که اد کردم یا نقاشن یا آهنگساز. خیلی هاشونم ایرانی نیستند متاسفانه یا خوشبختانه. راستش منم از عکس گذاشتن و مطالب فوقولی خوشم نمیاد ولی ادمین عزیز اون 13-14 ساله هایی که فرمودید همشون 50-60 سالشونه بخدا. باور کنید پای 13 ساله به اونجا نمیرسه . اینها همش فیلمه.

  12. س دوستان،من ازمشهدم،شهری که گنبدش طلاست،هرموقع چشهام سعادت ديدنشوپیداميکنه حس ميکنم قلبم به آرامش خاص

پاسخ دادن به hamed لغو پاسخ