ارسالشده در نوشتههای بابی جولای 29, 2010
دیروز یکی از دوستان اومده میگه یک تارنمای جدید درست کردم دیدی؟!
گفتم چی شده حالا رفتی تو برنامه تارو و تنبک؟! موسیقی اصیل؟! موسیقی رو حوضی بیشتر به تو میخوره، برفتم بر در شمس العماره، همون جایی که دلبر خونه داره!
گفت چی میگی بابا، تارنما، نشنیدی تا حالا؟
گفتم، نخ نما شنیدم، فرشها که کهنه میشد، میگفتن نخ نما شده!
گفت نه عزیز من، تو هنوز تو همون فارسی ۳۰-۴۰ سال پیش موندی، تارنما یعنی سایت!
گفتم چرا حالا میگی تارنما، میخوای بگی که یعنی خیلی حالیته؟
گفت نه جانم، فارسی رو باید پاس بداریم! باید از ورود کلمات خارجی به زبونمون جلوگیری کنیم! نباید هر چی انگلیسیها و امریکاییها و اروپاییها میگن، مام مثل طوطی تکرار کنیم!
گفتم، دست رو دلم نذار که من خیلی از این کار دلم خونه! چند روز طول کشید تا بفهمم که این کلمه گزرواژه همون پاسوردی هست که همه دنیا میگن!
گفت مگه هرچی اونای دیگه بگن درسته؟
گفتم نخیر اما باید سعی بشه که زبونهای دنیا به هم نزدیکتر شن تا مردم راحت تر بتونن همدیگر رو درک کنن، نه اینکه با این جور اصطلاحات من در آوردی روز به روز فاصله رو زیاد تر کنن!
کم کم دیگه کار به جایی رسیده که فارسی رو هم نمیتونیم بفهمیم، یکی چند روز پیش اومده میگه شما دورنگار دارین؟ بهش میگم من دورنگار که نمیدونم چیه اما اگه دورنمای خوب میخوای برو لب دریا یا اینکه بالای کوهی، تپهای، جایی، اینجا غیر از دیوار روبرو، دورنمای دیگهای نداریم!
گفت منظورم فاکسه!
گفتم پس تو خیلی بیجا میکنی که میگی دورنگار! بگی فاکس که تمام دنیا بفهمن، جاییت میسوزه؟!
به کامپیوتر، میگن رایانه! به ایمیل میگن رایا نمیدونم چی چی! به هلیکوپتر میگن بالگرد…. که چی مثلن؟ شما فایده اینکار رو برای من توضیح بدین تا من هم به جمع شما نجات دهندگان زبان فارسی بپیوندم !
گفت همین آدمایی مثل تو هستن که فارسی رو دارن از بین میبرن!
گفتمای قربون آدمایی مثل تو برم که وقتی وارد میشن به جای سلام میگن درود، وقتی هم که میرن میگن بدرود، خیال هم میکنن که با این دو تا کلمه فارسی رو دوباره احیا کردن!
گفتم ببین، دفعه دیگه وارد این مغازه شدی، گفتی درود، هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!
وقتی هم که رفتی بگی بدرود، همچین با اردنگی بندازمت بیرون که دیگه تا عمر داری، درود و بدرود که نمیگی هیچی، کلمه ورود رو هم که بشنوی بلرزی، از بغل رود هم ردّ نشی!
گفت بابا تو چه میدونی فارسی چیه، زبان چیه، ادبیات چیه، فقط چارتا کلمه، چاکرم و نوکرم، چلو کباب، قورمه سبزی و قیمه، چند تام فحش واسه تو بسه، اونوقت دیگه زبونت تکمیله!
گفتم خداییش با همه بی مزگیت و بی عقلیت، این یک تیکه رو خوب اومدی! اما میدونی این کلمات دور نگار و بالگرد و گزرواژه و این چرت و پرتا منو یاد چی میندازه؟
گفت نه!
گفتم یاد قدیما میفتم که میگفتن رشتیا به آینه میگن، من تو اون پیدا، به شیشه میگن اونورش پیدا، به گوجه فرنگی میگن، چراغ خطر دیزی! حالام این کلمات اختراعی عین همون زبون من در آوردی رشتیه!
گفت خوب دیگه زبان شناسها عقیدشون اما چیز دیگست!
گفتم ببینم، تو که اینقدر ادعات میشه و زبان شناسی، میدونی اصلا، رشتیا به پا چی میگن؟!…….