پارلمان بوداپست

دوستان وفادار پارس نیوز حتما در جریان هستن که من برای چهلومین بار هفته پیش با فامیلا که از ایران تشریف آوردن، سفر کوتاهی به بوداپست داشتم، با وجودی که فقط یک شب اونجا موندیم، جاتون خالی‌، مثل همیشه خیلی‌ خوش گذشت!

کم کم، اینجور به نظرم میرسه که من بیشتر از بوداپست مینویسم تا وین، بهتون قول میدم که این آخرین مطلبی باشه که در باره بوداپست مینویسم اما هر کی‌ که این شهر زیبا رو دیده میدونه که واقعا یکی‌ از دیدنی‌‌ترین شهر‌های دنیاست!

البته خیال نکنین که من چون زیاد مسافرت نرفتم، اینقدر از این شهر تعریف می‌کنم، نه، من خیلی‌ جا‌ها رو تو دنیا دیدم، لندن،پاریس،رم،ورشو،پراگ،بلگراد،استانبول،هنگ کنگ،……..طرقبه،شاندیز، جاغرق، نیشابور،سبزوار…. خیلی‌ هاشونم قشنگ بودن اما بوداپست یکی‌ از شهر هاییه که من هر چه بیشتر میرم، بیشتر خوشم میاد، شاید هم بخاطر نزدیکی‌ این شهر به وین باشه !

قبل از ادامه سخن، میخوام خدمتتون عرض کنم که به نظر من وین بهترین شهر برای زندگیه و من خوشحالم که در این شهر زیبا و دوست داشتنی زندگی‌ می‌کنم و دوست هم ندارم تو  هیچ شهر دیگری تو دنیا زندگی‌ کنم، نه تو بوداپست نه تو پاریس و لندن،نه تو ایران نه تو آمریکا و نه تو هیچ جای دیگه دنیا، ایران رو خیلی‌ دوست دارم  و همیشه از رفتن به ایران لذت می‌برم اما همین جا که زندگی‌ می‌کنم، خیلی‌ هم راضیم، نه اینکه خیال کنین اینجا چقدر وضعم خوبه و بهم خوش می‌گذره، نه، اما میدونم که هر جا دیگه که بودم از اینم اوضام قاطی‌ تر بود!

از اونایی هم نیستم که بگم من وقتی‌ مردم منو ببرین ایران و از این چرت و پرتا، من همینجا وصیتمو می‌کنم، جلو میلیون‌ها نفر، خواننده این سایت! آقا من سقط شدم! همینجا منو دفن کنین تا اقلا چند تا از این ملتی که بهشون تلفن انداختم، بیان چار تا فحش نثار روحم کنن!

اگه زن و بچه هامم خواستن منو بفرستن ایران، شما‌ها جلوشونو بگیرین! نزارین داستان اون بدبختی بشه که مرده بود و مردم لباس سیاه پوشیده بودن، یکی‌ میاد میگه، خدا بیامرز، وصیت کرده که هیچکی تو عزا‌ش لباس سیاه نپوشه! عزا‌داران گفتن، خدا بیامرز *ه خورده!

خیلی‌‌ها اینو اوج وطنپرستی میدونن که بگن، من آرزوم اینه که منو در وطنم ایران عزیز به خاک بسپارند اما تا وقتی‌ که زندن، پاشونم تو ایران عزیزشون  نمیذارن!

خوب برگردیم سر موضوع اصلی‌، بله توراه که داشتیم می‌رفتیم، به برادرم و خانومش که از ایران تشریف آوردن، گفتم، تمام بوداپست یک طرف، این پارلمانش یک طرف، تو دنیا پارلمانی به این زیبایی نمیبینین! هر چند دفم که ببینینش سیر نمیشین!

رسیدیم بوداپست، ساعتای حدود یک اینا بود!اول که طبق معمول رفتیم خیابون Vaci Utca که واقعا هم خیابون دیدنیه،  تا فامیلا مشغول قدم زدن بودن، من تو همون Vaci Utca ترتیب هتل رو دادم و خیالم از بابت خوابیدن شب راحت شد، بعدشم  جاتون خالی‌ غذائی خوردیم، تا دلتون بخواد توریست ریخته بود تو این خیابون، از هر کشوری که بگین!

بعد از غذا خوردن،  رفتیم و بلیط اتوبوس‌های Sight Seeing رو گرفتیم!

این دفعه توری که گرفتیم، دو تا تور اتوبوس داشت، یکی‌ که می‌برد، جاهای دیدنی‌ و تاریخی‌ رو بهمون نشون میداد، یکی‌ دیگم فقط اینور و انور دانوب رو می‌چرخید، دو دفم میتونستیم با کشتی که بهتره بگیم قایق‌های نسبتا بزرگ دو طبقه، روی دانوب گردش کنیم!

بلیط‌های این تور، ۲۴ ساعتن، میتونین تو این ۲۴ ساعت تو ایستگاه هاشون، هر جا دلتون خواست پیاده شین و هر جا دلتون خواست سوار شین، گرون هم نیستن، نفری ۲۰ یورو،  تصمیم گرفتیم که اول فقط یکدور با اتوبوس، همه جا رو بریم بعدا، هر جایی‌ رو دوست داشتیم انتخاب کنیم و در دور بعدی، پیاده شیم و بیشتر وقت صرف جاهای مورد علاقمون بکنیم !

واقعا هم برادرم و خانومش لذت میبیردن از دیدن این همه جاهای دیدنی‌ در بوداپست، با ر اول فقط پشت پارلمان رو دیدیم، خیلی‌ تعجب کرده بودن از اینهمه عظمت! گفتم حالا کجاشو دیدین، باید از روی کشتی ببینی‌، اینقدر زیباست که منظره دیدنش، هیچ وقت یادتون نمی‌ره!

هوا، بسیار گرم بود، چیزی حدود ۳۵-۳۶ درجه، آفتاب هم عجیب سوزان، اول، توی اتوبوس روباز بودیم که بخاطر آفتاب داغ، به همه کلاه‌های حصیری میدادن که زیاد اذیت نشن، بعد از نیم ساعتی به اتوبوس دیگری سوار شدیم که خدا رو شکر سقف داشت اما دور و برش باز بود!

با وجودی که شاید دفعه دهمی بود که من با دوستان و فامیلا، سوار همچین اتوبوسی شده بودم، بازم به اندازه اونایی که بار اولشون بود از دیدن بوداپست لذت میبردم!

میدان قهرمانان، Gelert, Citadela, قصر‌های مختلف، دیدن بوداپست از بلندی، دیدن دانوب و پارلمان….

وقتی‌ که از این تور ۲-۳ ساعته برگشتیم، هوا خنک تر شده بود و با پیشنهاد مهمون‌ها رفتیم برای گردش روی دانوب با کشتی!

تا راه افتادیم، تقریبا تاریک شده بود، وقتی‌ که از جلو پارلمان میگذشتیم، همه بلند شده بودن و فقط صدای دوربین‌ها و عکس گرفتن ها، از این بنای‌ خارق العاده رو می‌شنیدیم!

من هم مثل همیشه، همچین از پارلمان تعریف می‌کردم که هر کی‌ می‌شنید، خیال میکرد دارم راجع به ملک پدریم حرف میزنم!

۲۷ سال طول کشیده تا ساختنش!

کشتی دور زد و دوباره رسیدیم به پارلمان! بازم عکس بازم شرح و توصیف، بازم دهان بازمانده توریست ها!

گفتم، ۱۰۰۰ نفر روزانه کار میکردن، ۶۱۰ تا اتاق داره!

برادرم پرسید چند دفعه تا حالا این پارلمان رو دیدی که همه اطلاعاتشو اینقدر دقیق میدونی‌؟

گفتم، ۱۰۰۰ بار! زیادم راجع بهش مطلب خوندم! اما هر چی‌ می‌گفتم، راستش، ترجمه همونایی بود که تو بلندگو به آلمانی‌ و انگلیسی‌ میشنیدم!

واقعا که همه لذت بردیم، اینقدر مهمونا خوششون اومد که تصمیم گرفتن یک بار دیگم، در روشنایی روز این سفر رو تکرار کنن!

صبح، بعد از صرف صبحانه، رفتیم لب دانوب، اولین قایق ساعت ۹:۴۵ راه میوفتاد، گرفتیم و دوباره همون مسیر، ایندفعه بیشتر خوششون اومد، باز رسیدیم به پارلمان، باز هم عکس باز هم تعریف باز هم تمجید.

گفتم، ۴۰ کیلو طلای خالص تو این  ساختمون بکار بردن!

اینو که گفتم برادرم تعجب کرد!

گفتم شما از اینهمه عظمت تعجب نکردی از ۴۰ کیلو طلای ناقابل متعجب شدی؟

گفت اینکه چیزی نیست، ساختمون به این عظمت ، فقط ۴۰ کیلو طلا!!

گفتم برادر، شمام نفست از جای گرم بلند میشه ها، ۴۰  کیلو طلا چیزی نیست؟!

گفت ما تو ایران، تو هر ده کوره‌ای ۳-۴ تا امامزاده داریم تو هر کدوم از این امامزاده هام ۱۰۰-۱۵۰ کیلو طلا به کار بردن!

گفتم برادر، اگه میگی‌، بلند شم داد بزنم، آی ملت، همتون علافین، جای اینکه وقتتونو اینجا تلف کنین، برین تور امامزاده‌های ایران!

گفت نمی‌تونن، خیلی‌ وقت لازم دارن، چونکه طبق آخرین آمار، ۱۰۰۰۰ تا امامزاده داریم تو ایران!

گفتم، قربون نوم امامامون برم، ماشالله چقدر فامیل داشتن که ۱۰۰۰۰ تاشون فقط تو ایران ما از دنیا رفتن!  اگه این بدبختای کافر هم مثل ما مسلمون بودن و یکی‌ از این عزیزان اینجا از دنیا میرفت، الان تو پارلمانشون، کم کم، ۴۰۰-۵۰۰ تن طلا داشتن!

خلاصه، باز وقت برگشتن بازم عکس بازم پارلمان، بازم تعریف و تمجید‌های من!

تا برگشتیم، ساعت شده بود یازده! رفتیم قدم زدن، آخر خیابون Vaci Utca بزرگترین بازار گوشت و میوه بوداپست رو حتما باید ببینین، بازاریست سرپوشیده که هر چی‌ بخواین اونجا پیدا می‌کنین، Paprika, Salami و همه جور خوردنی‌های دیگه، این بازار در سال ۱۸۹۷ باز شده و جزو جاهای دیدنیه بوداپست به شمار میاد، قیمت هام در این بازار واقعا که در مقایسهٔ با قیمتای اتریش، خیلی‌ مناسب هستن!

بعد از دیدن بازار، تصمیم گرفتیم که تور اتوبوس دیگر رو هم بریم که در اون زمان کمی‌ که در بوداپست بودیم بتونن مهمونا اکثر جاهای دیدننیشو ببینن، این اتوبوس هم رو باز بود، هوا هم بسیار داغ!

بعد از چند دقه، رسیدیم دوباره جلو پارلمان، چونکه این اتوبوس فقط، ساختمون‌های دو طرف دانوب رو به توریست‌ها نشون میداد.

واقعا که قشنگ بود، ایستادن روبروی پارلمان با اون همه عظمت! بازم همون چیزایی‌ که تو گوشی اتوبوس میشنیدم، تحویل دوستان میدادم و اونام خیلی‌ لذت میبردن و  با چشای باز ساختمونارو تماشا میکردن!

هوا خیلی‌ گرم بود، کم کم دیگه یک جورایی خوشحال بودم که این آخرین قسمت تورمونه و بزودی میتونیم سوار ماشین شیم و بر گردیم به وین خودمون!

رفته بودیم اونور دانوب، تو قسمت بودا بودیم  و داشتم Citadela رو تماشا می‌کردم که برادرم گفت، حواست کجاست؟ کجا رو داری تماشا میکنی‌؟

گفتم چی‌ شده مگه؟ این تپه Gelert واقعا قشنگه!

گفت اونو ول کن حالا، اینور‌و ببین!

بدون اینکه برگردم، پرسیدم چیه؟

گفت، بابا، پارلمانو ببین چقدر قشنگه!

گفتم، داداش، به جون بچه هام، یکدفعه دیگه،چشم به این پارلمان لعنتی بیفته، بالا میارم! امامامون، نور به قبرشون بباره، یه چیز میدونستن که نیومدن اینجا از دنیا برن……

این پست دارای 4 نظر است

  1. admin agha

    دوستان امیدوارم که یک شنبه خوبی‌ رو تا حالا پشت سر گذاشته باشین، من تا همین الان سر کار بودم، چونکه کارام یک خورده مونده بود، امروز که روز تعطیل بود به حساب، رفتم و ترتیب بعضی‌ از کار‌ها رو دادم!
    میدونم که همه دنیا منتظر بودن که من امروز ادامه این نوشته رو بنویسم اما نشد، از تعداد کامنت‌هاتون معلومه! 🙄 فردام که سمینار دارم و نمیدونم کی برمی‌گردم، امیدوارم که به هر حال بتونم تا ۲-۳ روز دیگه به انتظار شما پایان بدم اما قول نمیتونم بدم!! 😆

  2. admin agha

    دوستان گرامی‌، ماجرای سفر کوتاهی‌ رو که به بوداپست داشتیم، براتون نوشتم و بعد از چند روزی تکمیل شد، امیدوارم که بخونین و اطلاعات جامعی که در مورد بوداپست تقدیمتون کردم، مورد قبول واقع بشه! :ol:

دیدگاهتان را بنویسید