فیس بوق !

مام دوستان گیری کردیم با این فیس بوک خداییش، چند وقت پیش، یکی‌ از دوستان راست راستکی، نه مثل شما دوستان و سروران و عزیزان! دوست واقعی، اومده بود پیشم، گفتتو، تو فیس بوک نیستی‌؟ گفتم نه والا، من از فیس بوک خوشم نمیاد، گفت ببین عزیز من، سایت و مایت همه خوبه اما تا فیس بوک نداشته باشی‌، مفت نمیرزی!
گفتم یعنی‌ میخوای بگی‌ که من صبح تا شب بی‌خودی تو این سایت عرق میریزم؟ علافم؟
گفت ، نمیخوام حالتو بگیرم اما تمام زحماتت بیخوده!
گفتم، شوخی‌ نکن، یعنی‌ اینهمه آدرس رستوران و دکتر و فروشگاه و آرایشگر و بند انداز و   کوفت و زهر ماری که ما اینجا ردیف کردیم، مفت نمی‌ارزه؟ چی‌ میخوای بگی‌، درست حرف بزن که فکر چاره باشیم!
گفت ببین، قربون اون شکل ماهت برم، میخوای ملت بیان تو این سایتت، باید یک صفحه تو فیس بوک راه بندازی اونوقت گره کارت باز میشه!
گفتم باشه، ممنونتم که چشای منو باز کردی، فردا این دوستمون که مسئول سایته، بیاد میگم کتشو درنیاورده، یک صفحه تو فیس بوک واسمون راه بندازه!
فردا شد دوستان، این جناب اومد و بهش گفتم که من رو تو جور دیگیی‌ حساب می‌کردم!
گفت چی‌ شده مگه؟
گفتم سایت واسه ما راه انداختی بدون فیس بوک؟!
گفت بابا، جون مادرت بی‌خیال شو، تو فیس بوک، یک عده بیکار میشینن، صبح تا شب چرت و پرت مینویسن و دلشون خوشه که چند تام از خودشون بیکار تر، like میزنن!
گفتم، این حرفا رو ولکن، به من رسوندن که فیس بوک نداشته باشم علافم!
با هزار ناز و منّت یک صفحه فیس بوک واسه ما راه انداخت و گفت، کم تو وقتتو برای این سایت هدر میدادی که از حالا باید تو فیس بوک هم این و اونو لایک کنی‌!
گفتم تو کاریت نباشه من میدونم چیکار دارم می‌کنم ،وقتی‌ که روزی ۱۰۰ نفر لایکم کردن بهت میگم! !
چند روزی گذشت و ما هر کی‌ هر تیر و تاری می‌نوشت لایک میکردیم اونا اما ما رو لایک نمیکردن!
به دوستمون که پیشنهاد فیس بوک رو داده بود، زنگ زدم، گفتم بابا این چه راهی‌ بود تو پیش پای ما گذاشتی‌، هیچکی ما رو دوست نداره، من هر ننه قمری هر چی‌ مینویسه از جونم بیشتر لایکش می‌کنم اونا اما خیلی‌ ناخن خشکن، تا حالا یک نفر هم منو لایک نکرده!
یارو مینویسه، شلغم بهتره یا چغندر، دویست نفر لایکش می‌کنن، اون یکی‌ می‌نویسه من چه کنم تو خودت میل جدایی داشتی، پونصد نفر از سر و کولش بالا می‌رن اونوقت من میشینم دو روز مینویسم، لینکشو میزارم تو فیس بوک هیچکی لایک نمیکنه!
گفت ببین، شلوغش نکن اونا هر کدوم ۵۰۰-۶۰۰ تا دوست داران، تو چند تا دوست داری؟
گفتم ۱۰-۱۵ تا!
گفت اشکال کار همینجاست،  اولین کاری که میکنی‌ اینه که دوست واسه خودت پیدا کنی‌، بزن رو friends و یک عالم آدم میان، کلیکشون کن.
گفتم کلیک کنم خوشبخت میشم؟
گفت آره بابا، ۵۰-۶۰ تا دوست پیدا کنی‌ همه لایکت می‌کنن!
رفتم تو فیس بوک، زدم رو فرندز، دیدم یک صفحه باز شد با یک عالمه دوستای خوب و مهربون!
یکی‌ دو تا رو کلیک کردم دیدم بعد از چند ثانیه اومد accepted!
حال کردم، گفتم ببین چه راحت میشه با مردم دوست شد و ما خبر نداشتیم!
اعتماد به نفسم رفت بالا، گفتم حالا که میخوایم دوست پیدا کنیم، بذار اقلا با خوشگلاش رفیق شم!
دو تا ترگل ورگل چاق و چلشونو انتخاب کردم و زدم رو عکسشون!
دیدم یک مسج اومد که اینا خیلی‌ دوست دارن، دوست جدید نمیخوان!
دیدم نه بابا به این سادگیام نیست،خوباشونو بردن، ملت خیلی‌ از ما تیز ترن!
  چند تا دیگرو کلیک کردم، یکی‌ درمیون اکسپت میکردن!
گفتم خوب، ۲۰۰-۳۰۰ تا کلیک کنم، نصفشونم اگه اکسپت کنن، کارمون راه افتاده!
خوبم داشت پیش میرفت تا وقتی‌ یکی‌ رو کلیک کردم، دیدم مسج اومد، شما اصلا ایشون رو میشناسین که کلیکش کردی؟ گفتم نه به جون بچه هام، من امروز دفعه اولیه که ایشون رو زیارت می‌کنم، منظور بدی نداشتم بخدا، فقط میخواستم باهاش دوست شم، اصلا نمیخواستم ناراحتش کنم! نمیخاد اشکالی نداره، مام نمیخوایم!
دیگه اما نگاه نمیکردم، زنه، مرده، پیره، بچست، همینجوری تق و تق کلیک می‌کردم که یکدفعه باز یک مسج اومد که، آهای عمو چه خبرته، دور ورداشتی؟ ملت خبر رسوندن که شما رو نمیشناسن و شما مزاحم میشی‌!!
گفتم من تا حالا آزارم به مورچم نرسیده، من کجا مزاحم کسی‌ شدم؟!
مسج ادامه داشت، گفت همینه که هست، مزاحم شدی، الان هم ۲-۳ روزی حسابتو می‌بندیم اونایی هم که ازشون تقاضای دوستی‌ کردی اگه ازت شکایت کنن که دیگه اوضات خیلی‌ خیط میشه، اگه میخوای وضع از این خرابتر نشه اون تقاضا‌هایی‌ که هنوز جواب ندادن، کنسل کنیم!
گفتم اونارو که کنسل میکنی‌ هیچی‌ اگه دوست دارین اونایی هم که اکسپت کردن کنسل کن!
به هر حال، الان چند روزیه ما رو گذاشتن تو قرنطینه!
زنگ زدم به دوستم، پرسید چی‌ شد؟ داستانو واسش تعریف کردم.
گفت عزیزمن  یواش یواش؛ تو دیر اومدی سر کلاس میخوای شاگرد اوّلم بشی‌؟!
گفت از حالا برو تو وال اونایی که باهات دوست شدن، چیز بنویس!
گفتم  نمیخوام مزاحم شم، میترسم دوستام ناراحت شن!!
گفت نه بابا بنویس،مزاحمت چیه، خوشحالم میشن، اونام از تو علاف ترن!
گفتم من فقط دست دوستی‌ به طرف ملت دراز کردم، چند روزه الان مثل جذامی‌ها گذاشتنم تو قرنطینه اگه دست درازی به والشون کنم که حتما واسم یک سال زندونی میبرن!
گفت دیگه هر کاری خودت دوست داری بکن، تو فکر نکنم آخرشم  به جایی‌ برسی‌!
خیلی‌ ناراحت شدم! بعد از ظهر یکی‌ از خانومای آشنا اومد پیشم، ایشون هم از اونایی بود که دوستی‌ ما رو تو فیس بوک رّد نکرده بود!
با خودم گفتم الان وقتشه، موقعیت رو نباید از دست داد، خدا رسوند!
بهش گفتم، میبخشی ها، شما چند تا دوست داری تو فیس بوک؟
گفت، والا دقیقا یادم نیست اما ۵۰۰-۶۰۰ تایی‌ باید باشن!
پرسیدم میشه یه چیز بذارم تو فیس بوکت؟!
گفت میخوای بذاری تو والم؟
گفتم میخوام بذارم تو والت دیگه پس میخوام چیزو بذارم تو…. استغفرالله!
نشستمو یک نوشته خوشگل و مامانی نوشتم و لینکشو گذاشتم تو وال این خانوم با شیش صد تا دوست، بازم یک نفر لایک نکرد!
ملت عکس پروفایلشون خر بوده، عوض می‌کنن، الاغ میذارن جاش، پونصد نفر لایکشون می‌کنن!
دوستان، من دیگه نیستم، اگه تو فیس بوقم اینهمه فعالیت کرده بودم، اقلا یکی‌ واسم دو تا بوق میزد، فیس بوک مال شما ها، من منتظر میشم، یکی‌ فیس بوق راه بندازه تا اونجا بهتون نشون بدم، بوق زدن یعنی‌ چی‌!😂

صفحه من (پارس نیوز) در فیس بوک

این پست دارای 7 نظر است

  1. Admin agha

    مرسی‌ عباس آقا، جالبی‌ از خودتونه! نمردیم و این روزم دیدیم که یکی‌ از یک مطلب من خوشش بیاد! 🙂
    شما بازم از این لطفا بکن! 😆

  2. Mehdi Parsnews Amiri

    مرسی‌ عباس آقا، جالبی‌ از خودتونه! نمردیم و این روزم دیدیم که یکی‌ از یک مطلب من خوشش بیاد! 🙂

    شما بازم از این لطفا بکن! 😆

  3. ادمين جان حدود يك سال پيش به توصيه يكی از دوستان وارد فيس بوك شدم و از طريق ايشان اكسپت ! شدم . باور كن بعد از يك هفته چنان ملت حمله ! كردند كه بايد ميديدی !!! فقط مونده بودم كه به كی چه جوابی را بدم ؟!!! خلاصه اينكه ديدم با اينهمه آدم سر و كله زدن كار پدر جد منم نيست ! و يك ايميل به آقای ! فيس بوك زدم و اكانتم را برای هميشه بستم !!! و شايد باور نكنی هنوز هم كه هنوزه بهيچوجه پشيمان نيستم 🙂

  4. admin agha

    من کیان جان، چند تا حساب فیس بوک دارم! نمیدونم که چه جوری میشه پاکشون کرد، اوائل که پدرم در اومده بود، هر کی‌ هر چی‌ می‌نوشت، یک ایمیل میومد، کم کم یاد گرفتم که چه جوری میشه جلو ایمیل‌ها رو گرفت!
    خلاصه که اصلا از فیس بوک خوشم نمیاد، تعجب می‌کنم که چه جوری ملت می‌تونن اینقدر وقتشونو اونجا تلف کنن، بعضی‌ ها، از نوشته‌هاشون معلومه که ۲۴ ساعت اونجان و چرت و پرت مینویسن!

  5. admin agha

    بعضی‌‌ها تو فیس بوک یه چیز پست می‌کنن و خودشونم لایک می‌کنن!
    اینا منو یاد این ضرب المثل میندازه که میگه:
    خود گوزی و خود خندی
    عجب مرد هنرمندی!
    😆
    بعضی‌ وقتام البته یاد این جوکه میفتم که میگن، یارو داشت تو خیابون راه میرفت و میخندید،!
    میپرسن چرا میخندی؟
    میگه یک جوک واسه خودم تعریف کردم که تا حالا نشنیده بودم! 🙄

  6. وَخه بيا فيس بوك يَره…اينجه شُله مِدَن…!!
    😆
    خوب به سلامتي ما هم قدم رنجه نموديم فيس بوك و عجب شهر فرنگ از همه رنگي هست اين فيس بوك…! اعتراف ميكنم كه عمري در غفلت به سر بردم بي فيس بوك و خدا خير بده اون بنده خدايي رو كه اومد گفت: وَخه بيا فيس بوك يَره…اينجه شُله مِدَن…!!
    خلاصه بُقچه رو بستيم سر چوب از پشت كوه اومديم به اين شهر فرنگ…جل الخالق …! عجب بساطيه اينجا…!اقا پير و جوون و چادري و سرلخت و داف و روم به ديفال زيد و كاسب الا ماشاالله ريخته اينجا…! از معقول و با سواد و شاعر و فيلسوف گرفته تا زيد و داف و رمال…! اقا اينجا هر چي خوشگل تر باشي و هرچي عكس توي پروفايلت بي حيايي تر باشه و نافت ديده بشه و عشوه و قميش اورده باشي بازارت پر رونق تره…! بازار چي…؟ بازار دوست…!
    طرف ميبيني 5000 هزار تا دوست داره تازه يه عده ديگه اي هم قابلمه دستشون گرفتن پشت در واستادن…! انگار شُله ميدن اونجا …!! خيلي ها بزرگترين ارزوشون اينه كه جزو ليست دوستاي مثلا شراره خانوم لوند زاده باشن …! بعد برن پُز بدن كه دِداش اي شَراره زيد خودمايه…! شراره هم تشكيل شده از دوتا سينه فتو شاپي و يه باسن ورقلمبيده و لب هاي غنچه با چشماي شهلا كه روي تخت با لباس خواب نشسته لنگاش رو باز كرده داره آه ميكشه…!! اينجا يه عده از نسوان خداييش بدجوري از عكسشون استفاده ابزاري كردن و بازار اين ابزار هم عجيب پر رونقه اينجا…! از كارت شارژي ها هم گذر كنيم بهتر تره…!
    يه عده ادماي معروف هم هستن كه بازار اونا هم پر رونقه…! از هنرپيشه و نويسنده بگير تا عمله سياست…! انگار جزو دوستاي اين ادما بودن كلاس داره اينجا…! و بعضي ها هم كه دري به تخته خورده اشتباهي جزو دوستاي اين ادما شدن هي اينور اونور كلاس ميذارن كه بابا اي گل شِفته هم اِقد هي پيغام پَسغام داد كه مُو ماخام باهِت رفيق بُرُم كه دِلُم سوخت براش درخواست دوستيشه تاييد كِردُم غُصته نِخوره يَك وَخ تو بلاد غربت…!!
    اقا يه عده هزار هزار دوست دارن اينجا اما بازم تنهان…! يه عده ديگه هم دور هم جمع شدن بگو بخند دارن باهم و كلي حال ميكنن…! شاعرا شعر ميگن…! يه عده خزعبلات ميبافن به هم …! يه عده مَشَدي مِگن مِخِندَن…! يه عده هم لاس مِزنن با هم …! يك سيخي هم اون گوشه هست اونايي كه همديگه رو دوست دارن باهاش هي سيخونك ميزنن به هم …الله اكبر…!! خلاصه هر كسي دنبال همو علاقه مندي هاي خودشه…! يه عِده هم معتاد فيس بوك رفتن آب دِماغِشا هي شُره مُكُنه …! اينا زير انداز با فلاكس چايي آوردن همينجه ماخابَن ديگه …! خلاصه كه فيس بوك جاي خوبيه…! به شرطي كه گرفتار فيس كسي نشي …!!
    اوت 27, 2011 بدست مسعود مشهدی

دیدگاهتان را بنویسید